علیرضا جشنیان

متن مرتبط با «بی وفا امروز با فردا چه فرقی می کند» در سایت علیرضا جشنیان نوشته شده است

بیاد یار دل آزار ...

  •     ای شب از رويای تو رنگين شده سينه از عطر توام سنگين شده ای به روی چشم من گسترده خويش شاديم بخشيده از اندوه بيش همچو بارانی که شويد جسم خاک هستيم زآلودگی ها کرده پاک   ای تپش های تن سوزان من آتشی در سايه ی مژگان من ای ز گندمزارها سرشارتر ای ز زرين شاخه ها پر بارتر ای در بگشوده بر خورشيدها در هجوم , ...ادامه مطلب

  • محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

  • حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چندمحرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسیدهم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقابفرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند قند آمیخته با گل نه علاج دل ماستبوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذرتا خ, ...ادامه مطلب

  • بی وفا،امروز با فردا چه فرقی می کند ؟

  •     وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می‌کند؟زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می‌کند؟ ماهیان روی خاک و ماهیان روی آبوقت مردن ،ساحل و دریا چه فرقی می‌کند؟ سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیستجای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می‌کند؟ یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کردتلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می‌کند؟ هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیستخانه‌ی من با خیابانها چه فرقی می‌کند؟ مثل سنگی زیر آب از خویش می‌پرسم مدامماه پایین است یا بالا چه فرقی می‌کند؟ فرصت امروز هم با وعده‌ی فردا گذشتبی‌وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند؟    ,بی وفا امروز با فردا چه فرقی می کند ...ادامه مطلب

  • من ز فکر توبه خود نیز نمی پردازم

  •     ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای   من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای   چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای   گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم بازدیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای   تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای   لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای   ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای   با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک عیبت آنست که بی مهرتر از فاخته‌ای   هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید سعدیا بر تو چه رنجست که بگداخته‌ای   بیم ماتست در این بازی بیهوده مرا چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای     (سعدی ) ,من ز فکر تو ...ادامه مطلب

  • با من مدارا کن

  •     با من مدارا کن بعدها ......... دلت برایم تنگ خواهد شد   (سید علی صالحی),با من مدارا کن,با من مدارا کن فقط,با من مدارا کن مهستی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها